نجات و بوسيدن

 

امید عباسي ـ آتش نشان و نجات دخترك

 

روحش شاد

صبح ديروز اميد را ديدم سوار بر خودرو جرثقيل دار آتش نشاني  آمده بود و در حادثه سوختن به دختركي زندگي بخشيده بود.

و دخترك دامن پوش گل گلي فقط توانست جعبه در بسته اي را كه اميد در آن آرميده بود ببوسد.

 زندگي با همين محبت هاي كوچك و بزرگ به زيبايي مي رسد هر چند كه اميد عباسي ترجيح داد زندگي خود را به كودكي ببخشد و به سادگي رخت سفر ببندد.

 اين همان دنياي كوچكي است كه ما بدنبالش دست و پا مي زنيم تا گرانش كنيم و سخت دلچسبمان كرده است.

پل چوبی

 

در امتداد مرداب و پل چوبی به انتهای راه رسیدیم .

 

مهربان مادر

 

مادر بخواب خوش که ز یادم نمی روی

دوستت دارم مادر
همه روز روز تو باد ، روزت مبارك مادر

روحش شاد و جایش خالی است

 

ای مادر عزیز که جانم فدای تو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان
هم پایه محبت و مهر و وفای تو
...
مهرت برون نمی رود از سینه ام که هست
این سینه خانه تو و این دل سرای تو

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا
سهل است اگر که جان دهم اکنون به پای تو

خشنودی تو مایه خشنودی من است
زیرا بود رضای خدا در رضای تو

گر بود اختیار جهانی به دست من
می ریختم تمام جهان را به پای تو

ابوالقاسم حالت

وداع با سیاه بازی

 

آخرین بازمانده نسل سیاه بازی سعدی افشار به خانه ابدیت رفت

ویژگی های او حاضر جوابی  ِ تواضع و وقت شناسی بود

یادش گرامی و روحش شاد